ونزدی و تینگ وارد دفتر پزشکی قانونی میشوند تا پروندههای قربانیان هیولا را کپی کنند. در تلاش برای شناسایی یک الگو، او متوجه میشود که اعضای بدن هر قربانی با عمل جراحی برداشته شدهاست. ونزدی به خاویر مشکوک میشود و او را تعقیب میکند، و در انبار او چندین نقاشی از هیولا را کشف میکند. او به لانه هیولا میرود و در آنجا، یکی از پنجههای هیولا را پیدا و به کلانتر گالپین میدهد تا دیانای را با نقاشی بررسی کند. ونزدی و تایلر با هم در یک رقص محلی شرکت میکنند. در همین حال، همکلاسی یوجین، که از کار تحقیقاتی ونزدی آگاه است، شاهد انفجار یک چهره پوشیده در غار هیولا است. پسر شهردار واکر، لوکاس، مراسم را برای انتقام از ونزدی خراب میکند. ونزدی احساس میکند که یوجین در خطر است و به جنگل میرود، اما او را میبیند که توسط هیولا به شدت مجروح شدهاست.
دیدگاهی ثبت نشده!!!